اشعار ملاحت اسدالهی

  • متولد:

بشکن مرا، مگذار زندان تو باشم / ملاحت اسدالهی

رخصت بده، یک گریه همخوان تو باشم
من چتر بستم، زیر باران تو باشم

خارم، جسارت های سبزم سخت ساده
تا فصل چیدن را، نگهبان تو باشم

من با توام! ای خشکسالی در نگاهت!
ابرِ شبی آیینه باران تو باشم

ای کاش، یک شب زخم گل ها را ببینی!
ای کاش من یک روز چشمانِ تو باشم

چون آب شفّافم، چگونه می توانم
یک لکّه آب بر آیینه ی جانِ تو باشم؟

من با تمامِ دل، پذیرایت نبودم
بگذار یک لبخند، مهمان تو باشم

با این همه، یک روز اگر گشتم حصارت
بشکن مرا، مگذار زندان تو باشم

1862 0 2.32